«تهاجم فرهنگی عبارت است از تلاش برنامه ریزی شده و سازمان یافته تمام یا بخشی از یک یا چند گروه اجتماعی - فرهنگی یا ملت یا جامعه یا تمدن و یا دولت، برای تحمیل مبانی و اصول اجتماعی، باورها، ارزشها، اخلاقیات و رفتارهای مورد نظر خویش بر سایر گروهها و جوامع و ارائه اطلاعات انبوه به ملتها و تغییر در نظام و ارزشهایشان به طوری که تصمیمگیریها در کشور مورد تهاجم منجر به تأمین سیاسی و اقتصادی و... کشورهایی بشود که از این حربه استفاده میکنند.
هدف از تهاجم فرهنگی کنترل فرایند تصمیمگیری و شیوه اطلاعرسانی و تغییر در نظام ارزشهاست که منجر به استیلای سیاسی و اقتصادی آنها می شود، بدین ترتیب که «مهاجم فرهنگی» سعی میکند با استفاده از برتری اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فناوری، به مبانی اندیشه و رفتار یک ملت هجوم آورد و با تحدید، تضعیف، تحریف و احیاناً نفی و طرد آنها، زمینه حاکمیت اندیشه، ارزشها و رفتارهای مطلوب خویش را فراهم آورد... بنابراین تهاجم فرهنگی به مفهوم نفی هویت فرهنگی و ملی کشور مورد هجوم، برای برقرارکردن سلطه فکری و فرهنگی از طریق تغییر باورها، رفتارها، روشها و آداب و رسوم زندگی فردی و اجتماعی آن ملت، منطبق با الگوهای فرهنگ مهاجم خواهد بود.»این نکات که گسترش یافته بیانات مقام معظم رهبری در سالهای گذشته در خصوص تهاجم فرهنگی است، اکنون با طرح مباحثی چون نهضت نرمافزاری، تولید علم، علوم انسانی بومی، الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت و اخیرا جهاد فرهنگی از سوی ایشان در مسیری نوین قرار گرفته و میتواند چونان استراتژی حرکت جمهوری اسلامی در آینده تلقی شود.
در مطلب حاضر که فراهم آمده از گفت و گویی است با عبدالحسین خسروپناه، مفهوم جهاد فرهنگی در ارتباط با تهاجم فرهنگی به بحث گذاشته شده است.
فرهنگ یک مقوله نرمافزاری است که بینشها، منشها و کنشها را دربرمیگیرد؛ یعنی تمام ریشههای فلسفی، علمی، اخلاقی و ارزشی یک جامعه در مجموعه فرهنگ قرار گرفتهاند نیز نظام فکری و اجتماعی قطعا از یک نظام فرهنگی برخوردار است.
انقلاب اسلامی ایران توانست نظام فرهنگی خود را به صورت جهانی منتشر کند، اما نظامهای لیبرالیسم و سوسیالیسم در برابر نظام فرهنگی انقلاب اسلامی احساس خطر کرده و با آن به مقابله پرداختند.
درست از همین جا پدیدهای به نام «تهاجم فرهنگی» و گاه شدیدتر به صورت «ناتوی فرهنگی» یا «شبیخون فرهنگی» شکل گرفت و در نهایت به شکل «جنگ نرم» خود را نشان داد. انقلاب اسلامی در صدد تهاجم علیه فرهنگهای دیگر نبود، بلکه در مقام ترویج فرهنگ خود و حل تعارضها و نقد شبهات بود. با وجود این، غرب از این حضور فرهنگی جهانی انقلاب اسلامی احساس خطر کرد و از این رو، از تهاجم فرهنگی گرفته تا جنگ نرم، جامعه اسلامی ایران را درگیر کرد.
به هر صورت، در برابر این تهاجم و جنگ نرم میتوان به 3گونه رفتار کرد:
گونه اول، گوشهنشینی و بیتفاوتی و خاموشی گزیدن است، گونه دوم، اتخاذ رفتار مهاجمانه و سلبی است و گونه سوم، استفاده از فرصتها و تبدیل تهدیدها به فرصتهاست.
نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش دارد تا از مهاجمان جنگ نرم پرسشهایی را استخراج کند و به آنها پاسخ مناسبی بدهد و این همان «جهاد فرهنگی» است. در جهاد فرهنگی شخص مجاهد، شبهات مهاجمان را پاسخ میگوید، فرهنگ جامعه خود را بالندهتر میکند و تلاش دارد که مرتب و پیوسته در حال شدن باشد. چنین فردی از بودن و ایستایی و رکود پرهیز میکند و نسبت به مهاجمان رویکردی خنثی و بیتفاوت یا سلبی مطلق ندارد؛ بلکه سعی میکند که فعالانه فرهنگ خود را بالنده ساخته و به جهان عرضه دارد و خودبهخود فرهنگ مهاجم را به حاشیه براند.
دشمن باتهاجمفرهنگی و جنگنرمدربرابرفرهنگ اسلامی ایرانی ایستاد و نظریه «جهاد فرهنگی» با رویکردی فعالانه و بالنده، فرهنگ مهاجم را به حاشیه میراند. این شیوه (جهاد فرهنگی) هم عقلایی است و هم دینی. طبیعتا هم یک اندیشمند مسلمان پذیرای این رویکرد و الگوست و هم عقلای جوامع دیگر قابلیتهای این رویکرد را میپذیرند.
همانگونه که اشاره شد، نظام جهانی چالشهایی را فراروی فرهنگ انقلاب اسلامی قرار داده است. پاسخ و رویارویی با این چالشهاست که لزوم استراتژی «جهاد فرهنگی» را به پیش میکشد. بیتردید شناخت این چالشها ما را در این عرصه موفق خواهد ساخت.
از این رو، به نظرم «تهاجم فرهنگی» هم در عرصه فلسفه و هم در عرصه علم و نیز در عرصه ارزشها، در برابر فرهنگ اسلامی ایستاده است. «تهاجم فرهنگی» فلسفه های معاصر غرب را در مقابل فلسفه اسلامی قرار میدهد و علوم انسانی سکولار را درمقابل انسانشناسی اسلامی مینهد. همچنین ارزشهای نسبیگرایانه خود را در برابر ارزشهای اخلاقی، فقهی و حقوقی اسلام قرار میدهد.
بنابراین، مجاهد فرهنگی در عرصه اسلام، اگر بخواهد قائم به زمان خود باشد، باید بتواند بگونهای فلسفه، علوم دینی و ارزشهای اخلاقی خود را بالنده سازد که به تکتک پرسشهای چالشبرانگیز فلسفه و علم و اخلاق دنیای مدرن و پستمدرن پاسخ دهد و تنها به نقد آنها اکتفا نکند. به همین خاطر، مقام معظم رهبری نظریه آزاداندیشی را مطرح میکنند و بر تولید و بازکاوی علوم انسانی تاکید میورزند. مثلا اگر در اقتصاد کلاسیک یا نوکلاسیک، گرایش به سرمایهداری حداکثری ترویج میشود، مکتب اقتصادی اسلامی، هم اقتصاد سرمایهداری را نقد میکند و هم اقتصاد مبتنی بر بخش دولتی و عمومی را پیشنهاد میدهد تا به سؤال اقتصادی دنیای معاصر پاسخ دهد. بر این اساس، «جهاد فرهنگی» 2لایه نقد و پاسخ را در پی دارد؛ نقد اندیشه رقیب و اثبات ادعای دینی.
سخنان مقام معظم رهبری دربردارنده یک منظومه فکری است. در این منظومه، مبانی، سند چشمانداز، اصول راهبردی و استراتژی و برنامههای کلان و اهداف مشخص شده است. هدف این منظومه رسیدن به تمدن نوبنیاد اسلامی است. دشمن این منظومه، مهاجمان فرهنگی بوده که در کار تولید جنگ نرم هستند و دوستانش با ابزار جهاد فرهنگی به کار نقد و اثبات فرهنگ انقلاب اسلامی میپردازند.
ابزار این کار (جهاد فرهنگی) بازتولید علوم انسانی، آزاداندیشی، نظریهپردازی و جنبش نرمافزاری است. مبانی آن هم اسلام جامعنگری است که امام(ره) و علمای گذشته بیان کردهاند. بیتردید، برای تحقق این اهداف و برنامههای کلان، باید مهندسی فرهنگی را تدوین کرد تا به مرحله برنامههای خرد و جزئیتر رسید. این وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی است. پیشنهاد من به رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی این است که بهصورت استراتژیک و نظاممند به کمیسیونهای زیرمجموعه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ماموریتی زمانمند محول کند تا حاصل این ماموریت، تدوین منظومه فکری و راهبردی مقام معظم رهبری باشد.